درباره من
زمانی میپنداشتم که روزنامهنگاری میتواند دریچهای باشد برای حل مشکلات مردم و روزنامهنگار پلی است بین پاییندست و بالادست!
شاید این تعریف هنوز هم گهگاهی جوابگو باشد اما دائمی نیست. این روزها، روزنامهنگاری حرفهای در تحریریههای نهچندان حرفهای اتفاق میافتد و رخدادها از پشت مونیتور رصد میشوند. گزارشها گاه با رویاپردازی در گوشهای از تحریریه به رشته تحریری در میآید و بدتر از همه گاه فساد، تیشه به ریشه روح این رسالت میزند. در این میان البته هنوز کسانی هستند که اعتقاد دارند، باید در میدان عملیتری فعالیت کرد.
مدتی است از تحریریه بیرون آمدم و فکر میکنم چه باید کرد؟ راه درست در کشوری که روزنامهنگار نه امنیت شغلی دارد، نه صنف، نه حمایت سردبیر و مدیران روزنامه و نه حقوق مشخص، کدام است؟ جایی که حتی گزارشها هم چندان راه به جایی نمیبرد.
به هر حال، اینجا، جایی است که میخواهم بنویسم؛ بدون مسئولیت سردبیر!