اولین بار، نمایشگاه مطبوعات امسال بود که دیدمش، دختری که با لبخندی روی سن رفت تا از تجربیات عکاسیاش بگوید و وقتی پایین میآمد بسیاری در سالن اشکهایشان را پاک میکردند، از جمله خود من. همان جا سر صحبت را باز کردم و گفتم که در حوزه جنگ کمی کار کردهام و تجربههایش برایم بسیار جالب بود. در نهایت قرار شد گفتوگویی با هم داشته باشیم و بالاخره آن روز رسید.
عکسهایی که دیدنشان سخت است
به دفتر روزنامه آمد. کتاب «وردپرس فتو» (۲۰۱۵) دستش بود که روی جلدش عکسی بود از مادری که لباس پسر جوانش را به سینه میفشارد. عکسی از مجموعه «مادران انتظار» که جایزهای جهانی، حضور در نمایشگاههای بسیار و شهرتی بهعنوان نخستین زن ایرانی برنده جایزه "وردپرس فتو" را برایش به ارمغان آورد. فرصتی شد تا عکسهای بیشتری از این مجموعه ارزشمند فاطمه بهبودی را ببینم. مواجهه با فضای جنگ هشت ساله عراق علیه ایران، حتی اگر ۳۰ سال بعد در چهره «مادران انتظار» هم بازتاب یافته باشد، حس و واکنشی متفاوت در هر انسان برمیانگیزد. بسیاری چنین عکسهایی را آثار دفاع مقدس میدانند و بعضی نیز نگاه دیگرگونهای به آن دارند؛ با این حال نگاههای عکسهای «مادران انتظار» از جنسی متفاوت است؛ اشکهایی بیپایان بر مرثیه بازنگشتن فرزند.
سخت است بینندهای عکسها را ببیند و چیزی در او فرو نریزد. این را فاطمه بهبودی نیز میگوید، زمانی که اولین بار در مواجههای متفاوت با جنگ قرار گرفت. چرا که همیشه حرفهایی از نوع دیگری درباره خانواده شهدا یا مفقودین جنگ شنیده بودم. آدمهایی که جنگ آنها را از جامعهشان متمایز کرده بود. میگوید: در زندگی مردم ایران همچنان جنگ زنده است و در خانه همه ما وجود دارد. ما همه با صداهایی از جنگ بزرگ شدیم، خاطرات کودکی، آژیر حمله هوایی، بازگشت آزادگان، مراسم تشییع شهدا، اعضای خانواده، فامیل یا همسایهها که به جنگ میرفتند و مادرانی که عکس در دست سراغ بچههایشان را میگرفتند. شش سال عکاس مراسم تشییع شهدای گمنام بودم و همیشه از خودم میپرسیدم چرا این مادران بعد از این همه سال هنوز که هنوز است، در حسرت به آغوش گرفتن فرزندان خود هستند، پسرانی که بسیاری از آنان در جوانی و حتی نوجوانی رفتند و دیگر برنگشتند؛ و آنان برای مادرانشان، همیشه و همیشه همانطور نوجوان و نورسیده خواهند ماند. جنگ از این خانهها بیرون نرفته است.
داستانی از مردم سرزمینم
تا اینکه اتفاقی میافتد. سال ۲۰۱۳ فاطمه بهبودی بهعنوان یکی از ۱۲ عکاس نخبه زیر ۳۰ سال «وردپرس فتو» انتخاب و قرار میشود تا پروژهای به نام «امید» را عکاسی کند. او میگوید: عکاس باید نیازهای جامعه را بشناسد. وقتی به امید فکر میکردم، میدیدم مردم ما هنوز درگیر جنگ هستند و سوالاتی دارند که پاسخی به آنها داده نمیشود. مثلا وقتی شهید گمنامی میآوردند، میپرسیدند از کجا بدانیم جنازهای در کار است؟ یا دیگر قضاوتهای بیرحمانهای که وجود دارد. به همین دلیل دیدم بهترین راه جواب دادن به سوال مردم جامعه در سطح بینالمللی است که میتواند معرف و زبان مردمی باشد که هیچکس آنها را نمیشناسد. در واقع ایران برای جامعه جهانی گمنام است و به قول عکاسی سوییسی که میگفت وقتی به ایران آمدم شگفتزده شدم چرا که فکر میکردم مردمی فقیر، بادیهنشین و فضایی بسته دارد. بنابراین رسالت من این بود که داستانی از مردم سرزمینم بگویم که نشان دهنده روح بخشی از جامعه باشد. «مادران انتظار» در بسیاری از کشورها و از جمله هلند با استقبال بسیاری روبهرو شد و مگی استبر (Maggie Steber)، یکی از ۱۰ عکاس برتر در این حوزه، بزرگترین مشوق من برای ادامه دادن این پروژه شد و به من گفت تا جایی که قلبت میگوید ادامه بده؛ چرا که چیزهای بسیاری در این عکسها پنهان است.
بهبودی ادامه میدهد: راستش اولین مستندی که من را به عکاسی از جنگ تشویق کرد، پروژه خرمشهر بود. سال ۹۰ یا ۹۱ بود که به تنهایی با راهیان نور به خرمشهر رفتم. جوانان شهر بیکار بودند و معظلات اجتماعی مانند دیگر شهرها، حضور ویرانگرش را در آنجا نیز نشان میداد؛ وقتی با مردم حرف میزدم میدیدم که این جوانان هستند که دارند فدا میشوند. در جنگ هشت ساله ایران، همه مردم از قشرهای مختلف به جبهه رفته بودند، اما چیزی که من به آن اعتقاد دارم، خون افرادی است که شهید شدهاند، اما متاسفانه نگاه تکراری به جنگ با یک تم خاص در جامعه ایران باعث شده است تا عمق حقایق به وضوح دیده نشود و درست به مساله جنگ نپردازیم.
۳۰ سال انتظار برای بازگشت پسران
و اینطور بود که فاطمه شیوه متفاوتی را برای ترسیم اثرات جنگ در زندگی مردم دردکشیده آغاز کرد که رو به فراموشی هستند و تنها از نامشان استفاده میشود؛ مادرانی که زمان، بیرحمانه آنها را فرسوده و اشکهایشان نور را از چشمانشان گرفته است. این عکاس، روبهرو شدن با مادران انتظار را که گاه حدود ۳۰ سال چشمانتظار بازگشت پسرهایشان از جنگ بودهاند، اینگونه روایت میکند: مادر، مادر است؛ فرقی نمیکند کجای دنیا باشد، همان دلتنگی و بیتابی را برای بازگشت فرزندش از جبهه به خانه خواهد داشت. در این پروژه که تا به حال از ۱۱ شهر و ۳۲ مادر عکاسی کردهام، دیدهام که مادران، هنوز شبها چراغی از خانه را روشن میگذارند تا اگر پسرشان برگشت، خانه را گم نکند یا رختخواب برایش پهن میکنند، بشقاب سر سفره میگذارند و عکسها، نامهها و بسیاری خاطراتشان را هر روز زیرو رو میکنند به امید بازگشت. چشمشان به تلفن یا زنگ خانه است، در کوچه مینشینند؛ یا مادری که در فسا، زیر درختی زندگی میکرد که پسرش کاشته بود، زیر آن مینشست، میخورد، میخوابید و میگریست یا مادری در ایلام که زلزله خانهاش را ویران کرده است و الان زیر چادر زندگی میکند و کسی برایش خانهای نمیسازد اما هنوز زندگیاش را به امید بازگشت فرزندش سپری میکند. حتی در روستایی در ایلام بود که مادری تنها آرزویش این بود که شهیدی گمنام در روستایشان دفن کنند تا جای فرزند بازنگشتهاش بر سر خاکش برود.
و ادامه میدهد: هر مادری شکل خودش است و داستان خودش را دارد. شاید بهتر باشد بگویم «مادران انتظار» پروژهای زنانه بود. جنس احساس مادران چیزی زنانه است که شاید عکاس مردی از پس به تصویر کشیدن آن برنیاید. ورود به خانه این مادران، زندگی کردن با آنها و حس کردن رنجی که میبرند و شریک شدن در آن، چیزهای بسیاری را دگرگون میکند و شاید اگر با آنها همجنس نبودم، نمیتوانستم تا حدود زیادی موفق باشم.
واکنش مردم دیگر کشورها به انتظار مادران ایرانی
کسانی که در سراسر دنیا عکسهای این مادران را دیدهاند، واکنشهای متفاوتی نشان دادهاند. بسیاری میگریستند، تعدادی خواستهاند بیشتر بدانند، عذرخواهی کردهاند برای جنگی که هیچ از آن نمیدانند، اما مهمترین تاثیری که فاطمه در عکسهایش به دنبال آنهاست، نگاه عمیقتر به فاجعه جنگ و آسیبهای پس از آن است. خودش میگوید: عکس رسانه قدرتمندی است که اگر بتوانیم از آن درست استفاده کنیم، همه دنیا با ما دوست خواهند شد اما متاسفانه هیچیک از ارگانهای فرهنگی، هنری حمایتی نمیکنند. عکاسان ایرانی یاد گرفتهاند دوربین عوض کنند، آن چیزی که عکاسی یادت میدهد، فقط دوربین نیست، شاتر زدن بهانه است، عکاس باید با واقعیتها آشنا باشد. عکاسی، دوربین نیست، ذهنیت و نگاه است. جنگ، گنج ماست اما بدون تعریف پروژه و حمایت نهادهای مربوطه نمیتوان به سادگی در این حوزه کار کرد. سازمانها میتوانند با تعیین کمکهزینهها و جایزههایی به ویژه در حوزه مستندنگاری جنگ از عکاسان حمایت کنند تا جایگاه مناسبی پیدا کنند. متاسفانه فستیوالهای عکاسی در ایران ضعیف برگزار میشود و عکاسی ما در رکود مانده و هیچ تغییری نکرده است. همین باعث میشود تا جشنوارههای خارجی بتوانند با جایزههایی که براساس سیاستهای خودشان تعیین میکنند، داستانهایی را که میخواهند به دنیا قالب کنند. سوال اینجاست که بهعنوان عکاس در مناطق جنگی چرا به ما اعتماد نمیکنند؟ یا بهعنوان یک زن عکاس چرا بهراحتی حذف میشویم؟ مسائل بسیاری مربوط به جنگ وجود دارد که مغفول ماندهاند، زنان و کودکان قربانیان پنهان جنگ هستند که کمتر به آنها پرداخته شده است.
ما تاریخ خودمان را نمیسازیم
بسیاری از افراد تلاش کردهاند در نوشتهها، عکس یا فیلمهایشان درباره جنگ حرفهای متفاوت و جدیدی بزنند، اما فاطمه نگاه یکطرفه به قربانیان جنگ را درست نمیداند و درباره مستندنگاری جنگ میگوید: نمایشگاه رسمی در ایران نداشتم، چرا که بهنظرم برای داشتن یک نمایشگاه مستندنگاری جنگ لازم است تا چشمانداز و دورنمایی از جنگ داشته باشم و این نیازمند این است که از عراق هم عکسهایی داشته باشم. زمان، بسیاری چیزها را گرفته و تغییر داده است، پیدا کردن مادران سخت شده، با این حال تا شاتهای طرف عراق را نگیرم، نمیتوانم آنچه میخواهم را به نمایش عمومی بگذارم.
او ادامه میدهد: جنگ تنها اسلحه نیست. اسلحه امروز، دوربین و رسانه است اما این عکاسان دیگر کشورها هستند که دارند تاریخ منطقه ما را روایت میکنند. متاسفانه مسئولان و مدیران فرهنگی ما قدرت رسانه را نمیشناسند و ما تاریخ خودمان را نمیسازیم.
آنچه فاطمه بهبودی با مجموعه عکس «مادران انتظار» به حافظه تصویری کشورمان افزوده، نگاهی انسانی به موضوعی است که تاکنون بیشتر در کلیشههای تبلیغی گرفتار آمده بود و اینک میرود تا زبان و مخاطبی جهانی پیدا کند.