سلبریتیهای ایرانی امروز همه جا را قبضه کردهاند. از سینما، تلویزیون، مطبوعات و دیگر رسانهها گرفته تا شبکههای اجتماعی. این مساله تنها به همین جا محدود نمیشود و حالا بسیاری از آنها فعال محیط زیست یا عضو کمپینهای حمایت از حیوانات هستند و به افکار عمومی هم جهت میدهند. این جهتدهی به افکار عمومی البته امری مربوط به ایران نیست و در دیگر کشورها هم چنین اتفاقاتی رخ میدهد، بهطور مثال نویسندگان و خوانندگان آمریکایی درباره انتخابات آمریکا نظر میدهند و از مردم میخواهند به یک کاندیدای ریاست جمهوری رای بدهند. اما آنچه در ایران در حال رخ دادن است چیزی فراتر از نقش معمول یک بازیگر، هنرمند یا ورزشکار است و سلبریتیها کمکم دارند جایگاه رهبران افکار در جامعه امروز ایران را میگیرند.
تغییر جایگاه روشنفکران به سلبریتیها
محمدامین قانعیراد، رییس سابق انجمن جامعهشناسی ایران معتقد است این مساله به دلیل جابهجایی نقشهاست. او میگوید: در ایران نقش روشنفکری به معنای سازندگان افکار عمومی به سلبریتیهایی که عمدتا بازیگران، خوانندگان، سینماگران یا قهرمانان ورزشی هستند، داده میشود. به این معنا که کسانی که روی صحنه بازی میکنند و هنرمندانی که دیده میشوند، جایگاه روشنفکر را میگیرند. او درباره تاثیر دیده شدن این سلبریتیها روی صحنه توضیح میدهد: پدیده فکر و اندیشه لایههای متعددی دارد که یکی از آنها آفرینندگان اندیشه و افرادی هستند که در لایههای عمیقتر به تولید فکر میپردازند و از قضا در پشت صحنه حضور دارند. مثلا از متفکران، نویسندگان و شعرا گرفته تا فلاسفه، جامعهشناسان و تحلیلگران مسائل اجتماعی و سیاسی را داریم که در پشت صحنه هستند و محصول کار آنها به صورت فیلم، موزیک، آواز یا بازیهای نمایشی، هنری و ورزشی ارائه میشود اما در ایران به دلیل اینکه نگاه ظاهربین ما به جلوی صحنه دوخته شده، آنان را که به یک معنا پشت صحنه هستند نمیبینیم و تنها سلبریتیها دیده میشوند.
به گفته قانعیراد، روشنفکران در ایران مورد بیعنایتی قرار گرفتهاند و ارتباط آنها با مردم قطع و سرکوب شدهاند و این افراد از جلوی صحنه به پشت صحنه رانده شدهاند. همین مساله باعث شده تا مشارکت در حیات فکری کمتر شده و کمتر دیده میشوند و مردم هم در فقدان روشنفکران ـ که فقدان فیزیکی نیست بلکه تاثیرگذاری، آنطور که باید و شاید نیست و آنها هم این امکان را ندارند ـ و در جابهجایی نقشها، نقش رهبری افکار به بازیگران انتقال پیدا کرده است. مردم هم از بازیگران کاری را انتظار دارند که از عهده آنها خارج است.
تخریب ارتباط روشنفکران با مردم
این مدرس دانشگاه دلیل دیگر این انتقال نقش را گسترش شبکههای اجتماعی میداند و بیان میکند: در مقابل، فرهنگ کتاب و کتابخوانی که پل ارتباطی مردم با روشنفکران را ایجاد میکرد، تخریب شده است و فرهنگ کوتاهنویسی و فرهنگ تصویری، کلیپ، ویدئو و مانند آن گسترش پیدا کرده است، در این میان همین مساله به بازیگران امکان بیشتری برای دیده شدن هم داده است. در حالی که کتاب به روشنفکران این امکان را می داد که با مخاطب خود ارتباط برقرار کنند، دنیای مجازی مانند اینستاگرام که مبتنی بر تصویر است و متن ندارد امکان دیده شدن را از روشنفکران بیشتر گرفته و به سلبریتیها انتقال داده است. بنابراین در شرایطی که مراجع فکری دیگر مانند روشنفکرانی که دارای اندیشههای آرمانگرا، ایدئولوژیک یا سنتی و مذهبی هستند تعمدا توسط مردم و جوانها به حاشیه رانده میشوند و فاصله اجتماعی و فکری از آنها در جامعه ایجاد میشود؛ در حالی که بخشی از روشنفکران هم توسط جریان رسمی و حاکمیت کنار گذاشته شدهاند، روشنفکرانی مثل سروش، طباطبایی، ملکیان یا روشنفکرانی که در خارج از ایران مینویسند اما ایرانی هستند یا روشنفکرانی که در داخل مینویسند و در فضای رسمی امکان دیده شدن پیدا نمیکنند، در نهایت بازیگران تبدیل به مراجع فکری میشوند.
هنرمندانی بدون عمق فکر
قانعیراد در یک جمعبندی درباره این تغییر فضا میگوید: تحول در جوانان، نگرش رسمی به فضای موجود، وجود حزب بدون تحزب و نبود سیاستهای حزبی، گسترش فضای مجازی و الزامات و اقتضائات آن و کاهش تاثیرگذاری فرهنگ مکتوب و مطالعه ادبی باعث میشود جوانها به دم دستترین گروههای فکری موجود مراجعه کنند؛ کسانی که میتوانند سریعتر ارتباط برقرار کنند، در حالی که جوانان فکر نمیکنند تتلو یا هنرمندان دیگر چه مقدار عمق فکری دارند، البته این به این معنا نیست که اهمیت بازیگران کم باشد اما زمانی که بازیگران میخواهند نقش روشنفکران را ایفا کنند، فضای فکری از یک فضای نخبهگرای دموکراتیک به فضای پوپولیستی تبدیل میشود و کار به آنجا میرسد که سلبریتیها با عواطف طرفداران خودشان روبهرو هستند و نه پیامهایی براساس اندیشه و عمق افکار.
مولف کتاب «تحلیل فرهنگی صنعت» به چند گروه تلگرامی مربوط به چهرههای مختلف اشاره میکند و توضیح میدهد: چندی پیش کانالهای تلگرامی برخی شخصیتهای کشور را دنبال میکردم. به طور مثال کانال رییس فرهنگستان علوم کمتر از ۲۰۰۰ نفر عضو دارد یا کانالی که مربوط به سید جواد طباطبایی است حدود ۴۰۰۰ نفر عضو داشت. کانال ملکیان که به نظر میرسد جزو پرطرفدارترین کانالهاست، بیش از ۳۰۰۰۰ عضو دارد. جامعهشناسانی مثل جلاییپور و هادی خانیکی هم حدود ۲۰۰۰ عضو دارند. در حالی که وقتی با کانالی که مربوط به هنرمندی است، مواجه میشوید با اعدادی نزدیک به دو میلیون فالوئر روبهرو هستید. این مساله طبیعتا باعث میشود احساس خوبی به این افراد دست دهد و کسی بدش نمیآید که به رسمیت شناخته شود. در نتیجه پیامها براساس عواطف هستند نه براساس اندیشه و در بلندمدت سطح دانایی جوانها کاهش پیدا میکند و عواطف جای افکار را میگیرد، واکنشی که پس از مدتی فروکش خواهد کرد.
همزمانی پوپولیسم سیاسی و فرهنگی
قانعیراد در پاسخ به اینکه آیا همزمانی هشت ساله دولت احمدینژاد و گسترش شبکههای اجتماعی باعث شده این روند شدت بگیرد، میگوید: این مساله تاثیر چشمگیری داشته است؛ همزمان با گسترش سیاستهای پوپولیستی در عرصه سیاسی، جامعه ما شاهد گسترش پوپولیسم فکری در عرصه فضای مجازی و رسانههای جمعی شد و همخوانی دارند. در واقع موازی پیش میروند و تقارن دارند.
به گفته قانعیراد، راه حل کاهش این ظاهرگرایی فکری و انتقال تفکر به بازیگران، این است که در عرصه سیاسی هم به جای بازیگران عوامفریب، نخبههای سیاسی ورود کنند و دولت باید نخبگان فرهنگی را به جامعه وارد کند، مشارکت نخبگان را افزایش دهد و امکان بازنمایی در فضای رسمی را به این بخش از جامعه بدهد. این بازنمایی باید در تلویزیون، رادیو و مطبوعات رسمی کشور شکل بگیرد و روشنفکران حرف بزنند و با مردم ارتباط برقرار کنند. در واقع هر کسی باید نقش خودش را بازی کند و در شکستن و تغییر دادن این فضا تلاش شود.
رییس سابق انجمن جامعهشناسی ایران با تاکید بر نقش روشنفکران در این زمینه بیان میکند: متاسفانه روشنفکران ما هم حساس و شکننده هستند. همین امر باعث شده تا نهاد روشنفکری در ایران شکننده شود و استحکام لازم در برابر اتفاقهایی که رخ میدهد، نداشته باشند. یکی از موانع ما همین چندگانگی و چندپارگی فضای روشنفکران ماست. روشنفکران مدرن و سنتیها از یکسو و هر کدام از این دو دسته درون خود این چندپارگی را دارند که امکان عمل از آنها میگیرد. باید فضای فکری روشنفکری ما به اجتماعی دست پیدا کند که وجوه مشترک یکدیگر را بپذیرند و قرار نیست درباره همه مسائل توافق داشته باشند بلکه باید کنار هم بنشینند، گفتوگو کنند در حالی که روشنفکران ما یا کنار هم نمینشینند یا فقط کنار همفکران خود مینشینند و این نقطه صعفی است که فضای روشنفکری را شکننده کرده است. این ضعف فضای فکری به جامعه روشنفکر هم برمیگردد چرا که در خود مناسبات روشنفکری، اجتماع فکری (انتلکتوئل کامیونیتی) نداریم و اگر این احساس میان روشنفکران شکل بگیرد، دیگرانی چون جامعه و سیاستمداران را هم به یکدیگر پیوند میدهند و همراه میکنند. او میافزاید: متاسفانه روشنفکران ما قادر نیستند سیاستمداران و مردم را همسو کند و به همین دلیل سیاستمداران مراجع فکری خود را در جای دیگری پیدا میکنند و جوانان هم به سراغ کانالهای تلگرامی یا اینستاگرام میروند.
سیاستمداران بدون جایگاه حزبی
این مدرس دانشگاه در مقایسه میان وجوه سلبریتیها در ایران و دیگر کشورها هم توضیح میدهد: به طور مثال در آمریکا خوانندگان و هنرمندان برای هیلاری کلینتون برنامه اجرا کردند و از مردم خواستند به او رای بدهند اما سیاست آمریکا را نه سلبریتیها بلکه احزاب میچرخاند. سلبریتیها در دیگر کشورها در صنعت فرهنگ نقش دارند، در عرصه رسمی و محصولات فرهنگی آنها بر مردم تاثیرگذاری دارند یا برخی هنرمندان در عرصه محیط زیست یا فعالیتهای مردمگرایانه حضور دارند اما هیچگاه نقش اندیشمند را بازی نمی کنند و به یک معنا تفکیک نقشها به رسمیت شناخته شده است؛ در واقع فضای فکری آمریکا را روشنفکران میچرخانند و از سوی دیگر در کشورهایی که احزاب سیاسی در جای حودشان هستند این مسائل به خوبی تفکیک شده است. همینجاست که میبینیم ترامپ یا کلینتون خوب یا بد، ریشه در احزاب دموکرات و جمهوریخواه دارند و نه مانند ایران که عمده کاندیداهای ما فاقد جایگاه حزبی هستند و فردی چون احمدینژاد بدون جایگاه حزبی فعالیت کند.