نقض حقوق کودکانِ سوگوار: شکنجهای که آینده کودکان را تباه میکند
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۰۴ مه ۲۰۲۳کودکانی که عضوی از خانواده و عزیزانشان را در اعتراضات از دست میدهند، در معرض از دست رفتن مجموعهای از حقوق خود هستند، رسانهها و مردم نیز بخشی از این وضعیت هستند. برای جلوگیری از آیندهای ناخوشایند که در کمین این کودکان است، چه باید کرد؟
باوان، آراد، بوسه، دالیا و… اینها اسمهایی هستند که ما حالا با نامهای دیگری آنها را میشناسیم. دختر فرشته احمدی، برادر کیان پیرفلک، دختر حسین میری، دختر اسماعیل سمکو مولودی و بسیاری نامهای کودکانی که حالا هویتهای دیگری به خود گرفتهاند. اما این تغییر نام تنها بخشی کوچک از آغاز داستانی تراژیک است که زندگی این کودکان را دیگرگون خواهد کرد. کودکانی که در سایه «دیگری» زیست میکنند، بزرگ میشوند و باید شرایطی را بپذیرند که تا چندی پیش چیزی از آن نمیدانستند. کودکانی که به گفته متخصصان حوزه کودک، نه تنها حق «منیت» و حریم خصوصیشان نقض شده است، بلکه شبکهای از حقوق خود را از دست دادهاند.
زمانه برای بررسی آسیبهایی که کودکان خانوادههای دادخوا را تهدید میکند، با دکتر شباهنگ امیدوار، فعال حوزه کودک و پژوهشگر این حوزه گفتوگو کرده است و شرایط این کودکان را شرح میدهد.
لازم به تذکر است کودکانی که در این مصاحبه از آنها اسم برده شده تنها برای زدن مثال است، زیرا نه نویسنده و نه مصاحبه شونده از شرایط زندگی آنها اطلاعی ندارند، و بر اساس ویدیوها و تصاویری که از آنها منتشر شد، در این گفتوگو از نام آنها استفاده شد.
زمانه: در ماههای گذشته شاهد بودیم که کودکان فقط نظارهگر اعتراض و مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران نبودند، بلکه آنها نیز بخشی از جنبش اعتراضی زن، زندگی، آزادی شده بودند و اعتراض را از همان مدارس تا خیابان پیش گرفتند. ظاهرا کودکان از گشتن برای پاسخ «چرایی» به «چگونگی» رسیدهاند، آیا این موضوع را امر مثبتی برای آنها میدانید؟
شباهنگ امیدوار: بله، کودک عموما در فرآیند چرایی است که دچار آسیب میشود، زمانی که ذهن شروع میکند به پردازش و یافتن نسبتها میکند تا بتواند راهحلها را پیدا کند، همچنین به خاطر ترشح هورمونها، به آرامشی نسبی میرسد و میداند مساله چیست. از منظر شناختی، ذهنی که از مرحله چرایی به چگونگی رسیده آرامش دارد. مثل اینکه واکسن دریافت کرده و عفونت و تب اولیه را داشته و حالا حالش خوب است و بدن در برابر ویروس مقاومت دارد. اما در این میان، رویکردی که والدین و معلمان دارند تاثیرگذار است. آنها میتوانند به ذهن کودکان که به این لنگرگاه رسیده، کمک و آن را تثبیت کنند یا ممکن است برعکس، به کودک استرس بدهند.
البته من درباره شرایط عمومی حرف زدم، اما بچهای که پدر، مادر، خاله یا یکی از نزدیکانش زندانی یا کشته شده است یا آنها را در خانه جلوی چشم کودک بازداشت کرده و وسایلشان را بردهاند، شرایطشان فرق میکند.
به نظر میرسد این کودکان که بهخصوص آنانی که کسی از نزدیکانشان جان باختهاند، عموما حقوقی مانند هویت یا حریم خصوصی خود را از دست میدهند؛ با نام دیگری خوانده میشود، دائم تصویرهای آنها در شبکههای اجتماعی منتشر میشود، در حال خواندن متنهای بزرگسالانه هستند و امکان «خود» بودن را از دست میدهند. چه اتفاقی درباره حقوق این کودکان میافتد؟
_: کودکانی که در این شرایط قرار میگیرند، شبکهای از حقوق خود را از دست میدهند که از دست دادن حق هویت تنها یکی از آنهاست. حفظ این حقوق بسیار مهم است، اما نزدیکان این کودکان، بهطور مداوم و کنترلگرانه و با محبت بسیار به آنها نزدیک میشوند و جملاتی مانند «همه چیز خوب است» را دائم تکرار میکنند، طوریکه بخواهند به ظن خودشان از کودک رنجزدایی کنند و چیزهایی را که نیاز دارد به او بدهند. همچنین، این کودکان خلوت ندارند، امکان آزمون و خطا، احساس کردن و تجربه کردن زندگی برایشان از دست میرود که این خود به نوعی شکنجه است.
اگر شرایط به درستی کنترل نشود، این کودکان در تمام عمر حریم خصوصی نخواهند داشت و مهمترین اتفاقی که میافتد تنها حریم خصوصی کودک نیست که از دست میرود بلکه حریم هویتی اوست. یک بچه تا زمانی که با اسم و فامیلاش صدا زده و شناخته میشود، وضعیتی نرمال دارد، اما به محض اینکه وارد سایهای میشود که نمیتواند از زیر آن کنار برود مانند یا باوان، دختر فرشته احمدی، یا برادر کیان، اسم او دیگر آراد نیست و این بچه از این لحظه به بعد برادر کیان است و از این به بعد باید خودش را زیر یک سایه هویتیابی کند و دیگر «منِ» او از خودش جدا میشود و انگار به منِ کیان میچسبد.
این تجربههای سهمگین ممکن است اگر جدی گرفته نشوند و حس استقلال را به کودک باز نگردانند، در بزرگسالی آسیبهایی برای کودکان به همراه داشته باشد که زیست اجتماعی و حتی زندگی آنها را دستخوش تغییر کند. تجربه این فشار بسیار دشوار خواهد بود وقتی مجبور باشیم برای تمام عمر زیر نام و هویت دیگری تلاش کنیم که هویت خود را پیدا کنیم. این تجربه برای بزرگسالان سخت است و برای کودک هزاران برابر سختتر.
چون کودک در سنینی است که در حال اجتماعپذیری است و ارتباط و نسبتش را با جهان میسازد، حال به او میگویند که تو برادر کیان هستی و بنابراین کودک باید همانند او عمل کند. این امر باعث نفی هویت کودکان میشود و آنها باید بیش از همه تلاش کنند تا هویت واقعی خودشان را پیدا کنند.
در نهایت اینکه هویت و تمام هست و نیست این کودکان را از یک طرف نفی میکنند و از طرف دیگر، پذیرشی به نام برادر، مادر و پدر یا خواهر برایش میگذارند، یک نفی بزرگ اتفاق میافتد. این کودک باید بیش از هر کس دیگری تلاش کند و بگوید من یک انسان دیگرم و علائق، دردها، حسها و شخصیت دیگری دارم و انگار این کودک روزی چند بار کشته میشود و باید دوباره خودش بر قبر خودش بنشیند و جنازه خودش را بیرون بکشد و به همه نشان دهد که من هم هستم و من هم حضور دارم.
اتفاقی که در این سوگهای بزرگ برای این کودکان میافتد، بخش زیادی شکلگیری هویت در سایه و دفع هویت حقیقی آنهاست که عموما هم به آن توجهی نمیشود و این کودکان را مقابل دوربین میآوردند با آنها گفتگو میکنند و مدام استخراج احساسات دارند. مثلا از آنها پرسیده میشود که «دلت برای مادرت یا داداشت تنگ نشده؟» یا «وقتی سر خاکش میری چه احساسی داری؟» که این سوالات در واقع ابتداییترین و استانداردهای لازم برای گفتگو با یک فرزند، برادر یا خواهر خردسال را که در سوگ است، رعایت نمیکند.
به نظر میرسد معضل این است که جلوی چنین اتفاقاتی را نمیشود گرفت؛ با این حال آیا در ایران، این خانوادهها و کودکان همان زمان به روانشناس و مشاور وصل میشوند تا دورههای درمانی را شروع کنند؟
_: بسیاری از این کودکان، همچون کودکان زلزلهزده، با روانشناس و مشاور مرتبط شدهاند. اما مساله این است که خود پدر و مادر هم گیج هستند و نمیدانند چه کار باید بکنند. چون ابر بهت و سوگ که بالای سرشان است، سایه بزرگی دارد و کل خانواده را میبلعد و منجر به یک وضعیت قرمز ناپایدار میشود که نمیتوانند درست درک کنند که باید چه کاری انجام دهند. حتی روانشناسی که مدام به آنها توصیه میکند که این فضا باید تغییر کند و گفتوگوها لغو شوند، به آنها گفته و تکرار میکند، ولی جواب نمیدهد. آن اتفاق نمیافتد، چون ابر خیلی بزرگی است.
این اتفاقات و بازه زمانی سوگواری آن تمام میشود، اگرچه که سوگواری متوقف نمیشود با این حال شکل آن عوض میشود و به یک حالت پایدار تقریبی میرسد. شما بهعنوان متخصص این حوزه چه پیشنهادی برای حفظ و بهبود حقوق کودکان در این وضعیتها دارید؟
_: من اعتقاد دارم که باید ستونها و لنگرگاههایی در زندگی این بچهها ایجاد شود که بخش زیادی در خانواده، مدرسه و فامیل است و بخش بزرگی از آن نیز رسانهها هستند. رسانهها این کار را با بچهها میکنند که به بچهها نشان میدهند این اتفاق برای برادرت افتاده این را برایش ساختهاند. در نوروز مردم از همه جای ایران سر خاک کیان رفتند که ابراز همدردی و قدردانی کنند. همین قدردانی و قدرشناسی است که آن خانواده میتوانند روی پا بایستند. اما مردم باید کمی از این خانوادهها فاصله بگیرید تا آنها بتوانند با کمک مددکار و با مشاور خودشان را پیدا کنند. در واقع بخش بزرگی از این مساله در زمین رسانه و مردم است و تا زمانیکه این حضور پیوسته و نزدیک از سوی مردم وجود دارد، این ابر مدام تشدید میشود.
حالا لنگرگاهها چطور است؟ این که در همین فضای رسانهای، شروع کنیم به آگاه کردن مردم که قدردانی میتواند ضد روش باشد و به عکس خودش تبدیل شود و ترکشهایی داشته باشد که بیشتر این خانواده را فرو ببرد. مدلهای قدردانی، گرفتن یادبود، سوگواری جمعی و ارزشدهی به قهرمان از یک جایی به بعد هجوم این نشانهها و تبلور زیاد این نمادها رنگ واقعیت زندگی این آدمها را میشوید و آن آدمها را درگیر یک غصهی بی نهایت خواهد کرد.
در تجارب مشابه میتوان دید که بسیاری از این کودکان، کودکی و نوجوانی دردناکی داشتند که در دوران بزرگسالی تکرار و تشدید میشود، آنها در رابطه زناشویی دچار مشکل میشوند و همواره انرژی مضاعفی میگذارند که از زیر سایهی دیگری بیرون بیایند و از یک جایی دیگر توان ندارند و اغلب به مهاجرت یا در موارد حاد به راههایی برای پایان دادن به زندگی فکر میکنند، که مثلا به جایی برود که هویتی نداشته باشند و کسی آنها را نشناسد.
برای پیشگیری از این مساله، آگاهی عمومی باید افزایش یابد. مستندسازی زندگی افرادی که در کشورهای مختلف چنین مواردی را تجربه کردهاند، میتواند به عنوان لنگرگاهی برای اطلاعرسانی به مردم بهکار رود. همچنین، مستندسازی زندگی کودکانی که از این شرایط رنج بردهاند، میتواند به عنوان یک گزینه مهم برای افزایش آگاهی افراد از این موضوع مورد استفاده قرار گیرد تا از ورود این کودکان به این چرخه جلوگیری شود.
همانطور که اشاره کردید، این قدردانیها میتواند ضد روش باشد، چه راهکارها و جایگزینهایی برای آن پیشنهاد میدهید؟ مردم چه کارهایی میتوانند انجام بدهند که هم از خانواده قهرمانهایشان قدردانی کرده باشند و هم کمتر به خانوادهها و بهخصوص کودکان آنها آسیب برسد؟
_: افرادی که در داخل و خارج از ایران زندگی میکنند، برای کودکان محتوایی با عنوان «برای کیان» تولید کردند آرشیوی از کتابهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در کانالی تلگرامی در یادبود کیان منتشر شد. همچنین، بخش کودکی در یک سایت بازیهای دیجیتالی به نام «کیان» راهاندازی شد. این اقدامات قابل تقدیر هستند و به خانوادهها دلگرمی میدهد. این پیام نیز نشان دهنده پاسداشت و همدردی با خانوادهها است. اینطور پیامها باید به صورت گستردهتر به جامعه منتقل شود و حضور فیزیکی مردم کمی کمرنگتر شود.
این پیامها بهویژه باید به همشهریان، اقوام یا گاه عشیره، مدرسه و دیگر گروههای مردمی ارسال شود که اجازه بدهید حلقه مراقبتی را کمی از این خانوادهها دورتر شود و به آنها بهویژه کودکان فضا بدهید تا بتواند «منِ» خود را پیدا کند. این کودکان هنوز فرصت تخلیه پیدا نکردهاند و بین دیدن اتفاقات و قدردانیها نیاز به زمان برای هضم اتفاقات دارند.
این بخش از کار باید در ایران انجام شود و گروهی از پزشکان و روانپزشکان کودک همانطور که در دوران زلزله تشکیل شد و به خانوادهها نزدیک شدند و آنها را آموزش دادند، همین اتفاق هم دوباره بیافتد. این گروهها باید هر هفته با خانوادهها در ارتباط باشند و به مرور هر ماه با آنها دیدار کنند تا بخش زیادی از مساله حل شود. این کار داوطلبانه است و بهتر است بدون جنجال و انتشار عکس و فیلم باشد. همچنین همانطور که هنرمندان و سلبریتیهای دیگر به دیدن خانوادهها میروند، افرادی با اقتدار علمی و کاری در حوزه کودک میتوانند و بهتر است که در این تیمها مشارکت کنند.